عقیدت چیه؟ تو هم همین نظرو داری ؟ چرا همه نظرشون یکیه ؟ چرا از دید همه همیشه راستگو ها ساده و خنگن اند و دروغگو ها زبر و زرنگ؟
تو یه جمع عده ای در مورد یه موضوع سعی میکنن منافع خودشونو در نظر بگیرن و خودشونو به دروغ بزرگتر یا کوچکتر از حقیقت موجود بگیرن...هر چند آخر سر لو میرن ولی بهترین جواب رو هم دارن که ای بابا نمیدونم چرا اینجوری شد ... نباید اینجوری میشد ... لابد یه جایی یه مشکلی بوده وگرنه از من بهتر نیست خلاصه.........ولی وقتی یکی حقیقتو میگه همه در جوابش میگن : برو بابا...برو اینقدر لاف نزن ... بشین بچه جان...
چرا این حس رو داریم که اگر یکی بهتر از خودمونو دیدیم اونو وقت صحبت کردنش اینقدر با خنده و تیکه و اینجور چیزا له کنیم که نتونه پاشه ولی بعدش خودمونو به دروغ بالا بالا ببریم و سینه سپر کنیم که اگه ما هم جای اون بودیم و این امکاناتو داشتیم فلان میکردیم و بهمان میکردیم؟
چرا وقتی حس و حال کسی رو نداری و میخوای نیم ساعت سه ربع راحت واسه خودت یه گوشه بشینی همه رو سرت خراب میشن که چته؟ چیکار شده؟ پاشو خودتو جمع کن یارو!!! چی شده ... ها ؟ عاشق شدی ؟ ها...ها... عاشق شدی ؟ بگو ببینم کلک اسمش چیه؟ تو دانشگاه خودمونه؟ دمت گرم ... تو هم؟............چرا نمیتونیم فکر کنیم که هر کسی تو زندگیش یه موقع هایی به هر دلیلی که تنها و تنها حق خودشه که بدونه نمیخواد با کسی حرفه بزنه؟
چرا بعضی ها تو تصوراتشون خودشونو آدم های خیلی مهمی تصور میکنن و فکر میکنن که هر کسی هر کاری کرده لابد قصد و غرضی داشته... و سریعا میان و میزنن تو برجک آدم که فلانی به چه منظور این کارو کردی؟
چرا بعضی هامون عادت داریم که از کوچکترین و بی اهمیت ترین مسائل موضوعاتی درست کنیم که باعث ریختن آبروی کسی یا عده ای بشه؟
چرا عادت داریم واسه خودمون خیال پردازی کنیم بعدش افکار پوچمونو رو به جای حرفی که از یکی شنیدیم جا بزنیم و شخصیت یکی رو جلوی دیگری به خاطر خود شیرینی خودمون داغون کنیم؟چرا واسه شخصیت و آبروی یک فرد ارزشی قائل نیستیم اما از اون طرف خودمونو یک فرد با کلاس و با شخصیت و فهمیده نشون میدیم؟
چرا یه عده همیشه یه گوشه در کمین اند که تو یه چیزی بگی یا بنویسی تا اونو از دید منحرف خودشون ببیند و تبدیل به یه پتکش کنند و هی تو سرت بزنن؟
چرا تو یه موضوعی اینقدر به بهانه شوخی کردن زیاده روی کنیم که اون فرد از دستمون ناراحت بشه بعد بریم سراغش بگیم:چی شد بابا ؟...ناراحت شدی ؟...ما که باهم این حرفا رو نداشتیم ...باشه بابا ...باشه معذرت میخوام؟
چرا اینقدر تو تمام موضوعات، زود جو گیر میشیم که عقلمونو از دست میدیم و بدترین و سریع ترین تصمیمو میگیریم ؟
چرا وقتی میدونیم یه فردی با یه حرکت، خیلی ناراحت میشه اون حرکتو تبدیل به یه اهرم فشار میکنیمو که هر وقت یه کم از دست طرف دلخور شدیم اونو با نهایت قدرت له کنیم؟
چرا در مورد هر فردی زود قضاوت میکنیم و هر صفتی که دوست داریم به اون میدیم و ازش یه فرشته یه غول یا یه سوژه میسازیم؟
چرا در مورد مسائل بی ارزش زود متعصب میشیم ولی در مورد مسائل اصله کاری هیچ حسی نداریم؟
بهر حال .....این مسائل از روز اول بوده و همه روزه در مورد همه اتفاق می افته ولی این منو توئیم که ادعای شخصیت داریم........
(اینو هم برای اون دید منفی ها بگم که این نوشته هیچ ربطی به رابطه ی منو دوستام نداره چون خدا رو شکر دوستای صمیمی من آدم های بسیار درست و فهمیده اند .... این حرفا رو از دید خودم در مورد مسائل بین سایر دانشجو هایی که دیدم نوشتم.)
(نویسنده: محسن قرایی)